کد مطلب:318481 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:228

شیوه سیاسی - اجتماعی آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری
نقش علمای شیعه در جهان تشیّع



علمای شیعه، به خصوص از آغاز غیبت كبری نقش شایان توجّهی در بسط و گسترش و تعمیق مذهب شیعه ایفاء كرده اند و همواره مورد توجّه شیعیان بوده و از نفوذ و قدرت خود نهایت استفاده را برای خدمت به اسلام و مسلمین نموده اند. با روی كار آمدن صفویان كه برای اوّلین بار در كلِّ ایران مذهب تشیّع، به عنوان مذهب رسمی اعلام گردید، به طور طبیعی و قهری میدان فعالیّت برای علمای شیعه آماده تر شد. در تاریخ معاصر نیز نقش روحانیّت و موضع گیری های آنها در مسائل مختلف سیاسی - اجتماعی بسیار حائز اهمیت و قابل توجّه و تأمّل می باشد.



مبنای رفتارشناسی علما را باید در آموزه های دینی آنها جستجو كرد. علما بر اساس برداشت خود از كتاب و سنّت، در مورد مسائل و موضوعات مختلف سیاسی - اجتماعی واكنش نشان می دهند؛ مثلاً یكی از دلایل مخالفت علما با نفوذ بیگانگان در كشورهای اسلامی قاعده نفی سبیل است و نیز علما بر اساس تكلیف دست به اقدامات سیاسی - اجتماعی می زنند یعنی اگر احساس كنند كه مكلّف به دخالت در مسائل سیاسی و اجتماعی هستند، بی درنگ دخالت می كنند.



بنابراین، آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائری هم، زمانی تكلیف خود را تحصیل می دانست و زمانی تدریس و زمانی هم تدریس و قبول مرجعیّت و دخالت در مسائل سیاسی - اجتماعی را وظیفه خود می دانست. نوع دخالت آیت الله حائری در مسائل گوناگون هم بر اساس تشخیص خودش بود، مثلاً در مسأله آیت الله بافقی، ابتدا سعی كرد، حوزه علمیه قم را بی طرف نشان دهد و بعد از چند ماهی خواستار آزادی او از زندان شد. باید به این نكته هم توجّه شود كه آیت الله حائری شخصیتی بود دارای استقلال فكری و بینش روشن سیاسی و اجتماعی، و این مسأله باعث موفّقیّت او، در طول عمر پر بركتش گردید. ایشان كه در مقام مرجعیت و ریاست حوزه علمیه قم قرار داشت، اگر به حرفهای غیرواقع بینانه این و آن ترتیب اثر می داد و اقدام می كرد و یا اگر دارای بینش روشن سیاسی و اجتماعی نبود، یقیناً نمی توانست در زمان رضاشاه دیكتاتور، حوزه علمیه قم را حفظ كند و یا منشأ خدمات اجتماعی فراوان گردد.



اكنون به بررسی موضع گیری های سیاسی - اجتماعی آیت الله حائری می پردازیم:



1- آیت الله حائری و قضایای مشروطیت



در سال 1900م / 1318 ه.ق حاج شیخ، نجف را به قصد اراك ترك كرده و حوزه علمیه اراك را تأسیس كرد ولی پس از چند سال، انقلاب مشروطیّت در ایران شروع شد و علما و اعیان آن شهر از جمله حاج آقا محسن عراقی به مخالفت برخاستند و این وضع با روحیه آیت الله حائری هماهنگ نبود، بنابراین ایشان برای دوری از درگیری در انقلاب، سال 1906م./1324ه. ق یعنی همزمان با اعلام مشروطیّت در ایران، به نجف عزیمت كرد. ولی این هجرت آیت الله حائری را از انقلاب مشروطیّت نرهانید زیرا در آن هنگام، حوزه علمیه نجف هم در آستانه یك درگیری دراز مدّت در انقلاب مشروطیت قرار داشت. بنابراین حاج شیخ نجف را به قصد كربلا ترك كرد و چند سال در آنجا ماند. مهاجرت ضدّ خارجی علمای نجف و كربلابه كاظمین (علیه اولتیماتوم روسیه) در آغاز سال 1912 م /1330 ه. ق مصادف با زمانی بود كه آیت الله حائری در كربلا اقامت داشت ولی آیت الله حائری در این مهاجرت نیز شركت نكرد.(1)



موضع گیری حاج شیخ در قضیه مشروطیت، نشان گر بی طرفی كامل ایشان است. او زمانی كه از نجف به كربلا مهاجرت كرد. برای تدریس، كتابی از سیّد محمدكاظم یزدی كه به مخالفت با مشروطه شهره شده بود و كتابی از آخوند خراسانی از رهبران مشروطه، توأماً تدریس می كرد و با این عمل، بی طرفی خود را به اثبات رساند.



آیت الله حائری بارها و بارها گفته بود كه: «من در مسائلی كه از كنه آن آگاهی ندارم، به هیچ وجه دخالت نمی كنم و از آنجایی كه ایران كشور ضعیفی است و پیوسته تحت فشار و استعمار كشورهای قدرتمندی چون روس وانگلیس می باشد، امكان دارد، سیاست ها و خطوط سیاسی كه در ایران وجود دارد، از سوی این قدرتهای استعماری ترسیم شده باشد و كسانی كه در سیاست دخالت می كنند امكان دارد، ملعبه دست این قدرت ها بوده و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمن بریزند. من اگر در كشور فرانسه، انگلیس و روس بودم، مسلّماً در سیاست دخالت می كردم، چون خطوط سیاسی در آن جا روشن بوده و از جایی دیگر این جریانات تحمیل نمی شود، بنابراین دخالت خود را در سیاست مقدور نمی بینم گذشته از این، دخالت من در سیاست مستلزم درگیری و خونریزی است و من حاضر نیستم كه باعث شوم خون بی گناهان ریخته شود.»(2)



بنابراین، از آنجا كه آیت الله حائری بسیار محتاط و دوراندیش بودند و قبل از اقدام به كاری به عواقب آن توجّه می كردند، لذا در قضیه مشروطه دخالت نكردند و بی طرفی خود را حفظ نمودند و از طرفی چون كه بیشتر متأثّر از استاد خود سیّد فشاركی بود، بسیار احتیاط می كرد كه مبادا بی گناهی به قتل برسد و خونش به حساب او نوشته شود.



2- آیت الله حائری و حمایت از مردم در برابر حاكمان وقت



وقتی كه آیت الله حائری در سال 1301 ه.ش حوزه علمیه قم را تأسیس كرد، به عنوان بزرگترین مرجع تقلید در ایران مطرح شد. ریاست حوزه علمیه قم و نزدیكی این شهر به پایتخت و موقعیت مذهبی شهر قم، به آیت الله حائری این امكان را داد كه نقش واسطه را بین حكومت و مردم ایفاء كند و از نفوذ و قدرت خود نهایت استفاده را برای حمایت از مردم مظلوم و ستمدیده بكند كه در ذیل به نمونه هایی اشاره می شود:



سندی از دادخواهی مردم از حاج شیخ در دست است كه تاریخ آن مربوط به 13 محرم 1342 ه.ق (1302 ه.ش) است. این سند درخواست تظلّم مردم محلّات از ظلم و جور كدخدای عزل شده محلّی به همراه شاپورخان تبعه انگلیس می باشد. در این سند ضمن اشاره به این مطلب كه بر اثر شرارت آن دو، عزاداری ایّام محرّم انجام نگردید، مردم محلّات از آیت الله حائری درخواست كرده بودند، تا عرایض آنها را به اطلاع اولیاء امور برساند.



آیت الله حائری این موضوع را با حاكم قم در میان گذاشتند و گفتند چون در این امور دخالتی نمی كنند، ایشان (حاكم قم) به طور دوستانه با حكومت محلّات در این باره مكاتبه نمایند و اگر لازم بود، مراتب را به عرض وزارت داخله برسانند، تا آسایش مردم محلّات فراهم گردد.



همان طور كه از مضمون این سند آشكار است، آیت الله حائری بر رفع گرفتاری مردم محلّات به حكومت قم، توصیه های لازم را می نماید و از آن طریق مشكل مردم را بر طرف می كند.(3)



سند دیگری از حاج شیخ در تاریخ 28/10/1306 ه.ش موجود است كه در آن به رئیس الوزراء وقت یادآور شده اند كه نسبت به یكیاز روحانیون سرشناس توهینی شده و لازم است به نحوی جبران شود.



بنابراین سند، معلوم می شود كه آیت الله حائری نسبت به امور روحانیّون حساسیّت داشته اند و به بالاترین مقام دولت یعنی شخص رئیس دولت توصیه به جبران این مسأله را می نمایند.(4)



سند دیگری هم از تدابیر حاج شیخ و وساطت بین حكومت و مردم در دست است. این سند جوابیه آیت الله حائری به فردی جدید الاسلام است كه در آن علاوه بر معرّفی او به یكی از علمای معتمد، جهت آگاهی و چگونگی عمل به قوانین اسلام، مشكل شغلی او را هم با توصیه به سرتیپ فرج الله خان (فرج خان آق اولی) كه از رؤسای نظامی دولت بود، حل كرده اند.



گذشته از اسنادی كه به آنان اشاره گردید، حاج شیخ موفق شد فرماندار فاسق قم را كه به مردم ظلم می كرد، بركنار كند و با یك سفارش او به صاحب منصبان حكومتی، فوراً فرماندار مزبور به مركز احضار شد و شخص دیگری جانشین او گردید.(5)



حسن اعظام قدسی در این باره می نویسد:



«شفاهاً آقای آیت الله» به طور خصوصی از فرماندار، عدم رضایت نمودند و حق هم داشتند، برای این كه فرماندار به نام «مالك» كه خود را منتسب به آقای جم نخست وزیر معرفی كرده بود، در تمام ساعات مشروب می خورد و به طوری كه گفته می شد، [باید] در وقت خواب هم، بطری عرق بالای سرش باشد.



آن وقت یك چنین آدمی را به فرمانداری قم كه مركز روحانیّت قرار گرفته است،...انتخاب نمودند... رمزاً به آقای نخست وزیر تغییر «مالك» فرماندار را خواستم كه موجب رضایت خاطر آیت الله خواهد بود. فوراً احضار گردید و این اقدام در جامعه روحانیّت قم، فوق العاده مؤثر و تلگراف تشكّرآمیز به نخست وزیر نمودند.»(6)



آری، آیت الله حائری پرورش یافته مكتب امام جعفر صادق علیه السلام بود و از معصومین علیهم السلام آموخته بود كه نباید در قبال مردم بی تفاوت نشست و كاری به كار جامعه نداشت، بلكه از منظر مكتب تشیّع «عبادت بجز خدمت خلق نیست» او از معصومین علیهم السلام آموخته بود كه «یاور ستمدیدگان و دشمن ستمگران باشید».(7)



3- مواضع آیت الله حائری در قبال علمای تبعیدی و جمهوری بازی رضاخان



در روز چهارم محرم 1342 ه.ق مجتهدان برجسته ای مانند آیات عظام، شیخ مهدی خالصی، سیّد ابوالحسن اصفهانی، میرزا محمّدحسین نائینی، سیّد علی شهرستانی و سیّد عبدالحسین حجّت، به دلیل اعتراض شان به حضور انگلستان در كشور عراق و مواضع ناصحیح ملك فیصل پادشاه عراق، از عراق به ایران تبعید شدند.(8)



حاج آقا بزرگ تهرانی می نویسد:



«حائری پذیرایی نیكی از علمای تبعیدی به عمل آورده و مقدمشان راگرامی داشت».(9)



در روز دوّم ورودشان احمدشاه با جماعتی از وزرا و وكلاء به قم آمده و به محضرشان مشرّف و ابراز علاقه و ارادت و انقیاد كرد و مدّت 8 ماهی كه در قم اقامت داشتند، همه روزه از نقاط دور و نزدیك ایران از همه طبقات وارد قم شده و به محضر حضرات مشرّف می شدند.



حاج شیخ برای احترام علمای تبعیدی مباحثه و تدریس خویش را تعطیل و به آنها واگذار كرد.(10)



معلوم می شود كه آیت الله حائری استقبال گرمی از علمای تبعیدی كرده و احترام فوق العاده ای به آنان قائل شده است.



همزمان با تبعید این علمای بزرگ مذهبی به ایران، قضیّه جمهوری بازی رضاخان مطرح شد. بعد از مسافرت احمدشاه به اروپا، سردار سپه فعّالیّت خود را برای برقراری یك رژیم جمهوری، به تقلید از آتاتورك آغاز نمود. وی برای اجرای این اندیشه به همراهی و كمك رهبران مذهبی نیاز داشت.(11) امّا روحانیّون مخالف جمهوریّت، از آن می ترسیدند كه در صورت جمهوریّت، قانون اساسی عصر مشروطه لغو گردد و دیگر نتوانند دین ومذهب رسمی را اسلام و جعفری اثنی عشری قلمداد نمایند و اصل اوّل و دوم متمّم قانون اساسی را به قوّت خود باقی گذارند و ایران نیز به سر نوشت تركیّه مبتلا شود كه پس از برقراری رژیم جمهوری دین و مذهب رسمی اش ملغی گریده بود.(12)



بنابراین، در یكی از گردهمایی های سرّی كه با حضور آیات عظام نائینی، اصفهانی وحائری تشكیل شد، علماء درباره جمهوری خواهی رضاخان مشورت كردند و سرانجام تصمیم گرفتند كه رضاخان را قانع نمایند كه نمی تواند خطری از سوی احمدشاه برای كشور وجود داشته باشد چون كه طبق قانون اساسی، شاه از مسئولیّت مبرّا می باشد و از قدرت مطلق محروم است.



امّا جریان ها و رویدادها چنان به زیان رضاخان سیر نمود كه علماء نه تنها ناچار نشدند كه رضاخان را با آن شیوه استدلال از مسأله جمهوری خواهی روی گردان كنند بلكه نامبرده خود مجبور شد كه از علماء بخواهد كه در خواباندن سر و صدای جمهوری گری به او كمك نمایند.



بنابراین رضاخان در ششم فروردین 1303ه.ش با آیات عظام، حائری، نائینی و اصفهانی در قم ملاقات كرد. نتیجه این ملاقات تلگراف زیر بود كه به امضای آیات عظام اصفهانی، نائینی، و حائری در 12 فروردین 1303ه.ش به علمای تهران ارسال شد:



«بسم الله الرحمن الرحیم. جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجّار و اصناف و قاطبه ملّت ایران دامت تأییداتهم. چون در تشكیل جمهوریت، بعضی اظهاراتی شده بود كه مرضیّ عموم نبود و با مقتضیّات این مملكت مناسبت نداشت، لهذا در موقع تشرّف حضرت اشرف آقای رئیس الوزرا دامت شوكته برای موادعه به دارالایمان قم، نقض این عنوان و الغاء اظهارات مذكوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند....»(13)



در تحلیل موضع گیری آیت الله حائری در قبال مسأله جمهوری گری رضاخان باید گفت كه ایشان با درایت تمام طرف آیت الله مدرّس را گرفته كه مخالف سرسخت جمهوری گری بود، هر چند كه حوادث بعدی به گونه ای پیش رفت كه رضاخان، رضاشاه شد.



4- موضع گیری آیت الله حائری در قضیّه شیخ محمدتقی بافقی



از قدیم الایّام تا به امروز مرسوم است كه اغلب مردم، هنگام تحویل سال نو در اماكن متبرّكه حضور می یابند و آن را به فال نیك می گیرند. در موقع عید نوروز سال 1306 ه.ش مصادف با 27 رمضان 1346 ه. ق زوّار بسیاری از نقاط مختلف، به قم آمده بودند تا هنگام تحویل سال در حرم حضرت فاطمه معصومه علیها السلام باشند. حرم مقدّسه مملوّ از جمعیّت بود. همسر رضا شاه (مادر محمدرضا) و سایر اعضای خانواده پهلوی نیز به حرم آمده و در غرفه بالای ایوان آینه، بدون حجاب كامل نشسته بودند و صدای اعتراض مردم بلند شده بود.



سیّد ناظم واعظ كه مشغول وعظ در مسجد جنب حرم بود، مردم را تهییج كرد كه جلوگیری كنند. خبر به شیخ محمّدتقی بافقی رسید و او به خانواده پهلوی پیغام فرستاد كه شما اگر مسلمان هستید، نباید با این وضع در این مكان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستید، بازهم حق ندارید در این مكان حضور یابید.



پیام مؤثّر واقع نشد، در نتیجه، شیخ محمّدتقی بافقی شخصاً به حرم آمد و به شدّت به خانواده رضاخان اعتراض كرد و به آن ها گفت كه یا سر و صورت خود را بپوشانید یا از اینجا خارج شوید.



در این هنگام، غوغایی برخاست و خانواده رضاخان فوراً به منزل تولیت رفته و از آنجا با تلفن به رضاشاه خبر دادند و او بلافاصله به طرف شهر قم حركت كرد و دستور داد كه یك دسته سرباز هم به دنبال او حركت كنند.(14) یكی دو ساعت از شب نگذشته بود، كه اتومبیلهای شاه و همراهانش در جلو درب صحن آستانه، خاموش شد. شاه كه عصایی در دست داشت پیاده شده، به راه افتاد و عدّه ای از افسران ارشد و نظامیان دیگر هم به دنبال شاه به طرف صحن حضرت معصومه علیها السلام حركت كردند و به محض ورود به ایوان آیینه، افسران و نظامیان، با چوبها و تازیانه هایی كه در دست داشتند، شروع كردند به زدن و بستن هر كس كه معمّم بود.



مأموران شاه قصد تعرّض به خدّام آستانه را داشتند كه شاه فریاد زد به خدّام كاری نداشته باشید و آن سیّد و...آن آخوند پدر...و... بیاورید. شیخ را در مسجد بالاسر كه عبادت گاهش بود، دستگیر كردند و به صحن آستانه آوردند. رضاخان با عصبانیّت فریاد زد شیخ....(از همان فحشهای منحصر به فرد خودش نثار شیخ كرد.)



به دستور شاه، شیخ محمّدتقی بافقی را دمر خوابانیدند و رضاخان با عصای ضخیم خویش بر پشت او می زد و شیخ فریاد می زد یا امام زمان به فریاد برس!... سپس رضاخان دستور داد كه رئیس نظمیه(15) و شیخ محمدتقی بافقی و چند نفر دیگر را تحت الحفظ به تهران برده و تحویل نظمیه مركز دهند.(16)



بدیهی است كه اتّفاقات مزبور، مردم قم و طلّاب و روحانیّون و نیز زوّار آستانه مقدسه را به شدّت خشمگین ساخت و جوّ قم بسیار ملتهب و آماده انفجار و شرایط برای خونریزی و بلوا فراهم بود. اما آیت الله حائری با حكمت و تدبیر، آب سردی روی آتش ریخت و اوضاع را آرام كرد و توانست شرّ رضاخان دیكتاتور را از سر حوزه علمیه قم و روحانیت معزّز، دفع كند. ایشان حكم شرعی زیر را صادر نمود: «صحبت و مذاكره در اطراف قضیّه اتفاقیّه مربوط به شیخ محمدتقی بر خلاف شرع انور و مطلقاً حرام است.»(17)



شیخ محمّدتقی بافقی را نیز هم چنان در حبس نگه داشتند تا این كه، بعد از 5 ماه حاج شیخ خواستار آزادی او از زندان شد. آیت الله بافقی ظاهراً آزاد ولی طبق دستور از مراجعت به قم ممنوع گردید. لذا در حرم حضرت عبدالعظیم تحت نظر قرار گرفت.(18)



آیت الله حائری با هوشیاری مخصوص خود دریافته بود كه رضاخان فقط به دنبال بهانه مختصری است كه حوزه علمیه قم را از ریشه بركند. رضاخان گفته بود:



«اگر حاج شیخ عبدالكریم، نفس می كشید، یك كلمه ای می گفت، فوری ماشین در خانه اش حاضر می كردم و می فرستادمش آنجا كه عرب نی می انداخت.»(19)



آری، حاج شیخ شمّ سیاسی عجیبی داشت و هرگز بهانه به دست رضاخان قلدر نداد كه او بتواند، حوزه علمیه قم را مورد تاخت و تاز قرار دهد و مركز فقه و فقاهت را از بین ببرد.



5- موضع آیت الله حائری در قیام حاج آقانورالله اصفهانی



پس از روشن شدن ماهیت ضد اسلامی و بیگانه پرستی رضاخان علمای ایران متوجه شدند كه مساعدت و كمك آن ها به رضاخان، اشتباه بوده است. لذا به دنبال بهانه ای بودند كه یك مبارزه ملّیو سراسری علیه رضاخان به راه اندازند و او را از مسند قدرت بهزیر بكشند. اتّفاقاً در 1346 ه.ق قانون نظام اجباری در مجلس فرمایشی رضاشاه، از تصویب نمایندگان گذشت و اجرای آن بهدولت ابلاغ گردید. مردم در سراسر ایران با این قانون به مخالفت برخاستند. علما و مجتهدان ایران و در رأس آنها حاج آقا نورالله اصفهانی كه یكی از مجتهدان نامدار ایران و از رهبران نهضت مشروطه بود، با علمای اصفهان و گروه زیادی از مردم اصفهان به طرف قم حركت نمودند تا در آنجا متحصّن گردند و تحت پوشش مخالفت با نظام اجباری، بزرگان و علمای سراسر ایران را در قم گردآورند و سلطنت رضاشاه را ساقط نمایند.



مهاجران با جلال و شكوه خاصّی خود را به قم رساندند و مورد استقبال پرشكوهی قرار گرفتند.(20) حاج آقا نورالله از طریق پیغامهای خصوصی و تلگراف، از گروهی از نمایندگان مجلس، از جمله آیت الله مدرّس و همچنین از تمام علما و مجتهدان طراز اوّل شهرهای ایران و نیز از تجّار و بازرگانان معتبر شهرستانها دعوت كرد تا به قم بیایند. و تصمیم گیری نمایند و در نهایت دولت را نیز به طور رسمی در جریان خواسته های متحصّنین قرار داد.



اكثریت علما و شخصیت های برجسته و بزرگ در قم حضور یافتند، جز آیت الله حسین بروجردی و آیت الله حاج میرزا صادق آقا تبریزی كه اوّلی را در خرم آباد دستگیر و به عراق روانه كردند و از خروج دوّمی از شهر تبریز جلوگیری نمودند.(21)



خواسته های حاج آقا نورالله و دیگر مهاجران بدین شرح بود:



1- جلوگیری (لغو) یا اصلاح و تعدیل قانون نظام وظیفه 2- حضور 5 نفر از مجتهدان، طبق اصل دوم متمّم قانون اساسی در مجلس برای نظارت بر مصوّبات مجلس 3- جلوگیری كامل از منهیّات و منكرات شرعیّه 4- ابقاء و تثبیت محاضر شرع 5- تعیین یك نفر به عنوان ناظر شرعیّات در وزارت فرهنگ 6- جلوگیری از نشر اوراق مضرّه و خطرناكی كه به عناوین مختلف انتشار می یافت. (نظارت بر مطبوعات برای جلوگیری از نشر مطالب خلاف اسلام) 7- تعطیلی مدارس بیگانگان.(22)



دولت كه از اجتماع عظیم علماء در قم به وحشت افتاده بود، مجبور گردید كه به خواسته های متحصّنین تن در دهد و در مورخه 30 آذر 1306 ه .ش به ظاهر به تقاضاهای مهاجران پاسخ مثبت داد. با وجود این موافقت، علماء ترك مهاجرت را موكول به صدور لایحه از طرف دولت و تصویب مجلس كردند. سرانجام مخبرالسلطنه رئیس الوزراء و تیمور تاش با دادن وعده ها و امضای تعهّدنامه دولت با وقت گذرانی و تفرقه بین مهاجران، توانستند، اوضاع را كنترل كنند و با بازگشت بعضی از علماء، صفوف مهاجران تضعیف شد و با مرگ مشكوك حاج آقا نورالله هیچ نتیجه عملی از این نهضت به دست نیامد.



آیت الله حائری احترام فراوانی به علمای مهاجر قائل شد و با استقبال گرم از آنها، فضلا و طلاب حوزه را تشویق به شركت در مجالس درسی آنها كرد(23)، امّا بنا به رعایت بعضی مصالح سیاسی و بویژه، حفظ حوزه علمیه قم، از شركت مستقیم دراین حركت خودداری ورزید و به ظاهر خود را بی طرف نشان داد.(24) حاج شیخ با هوشیاری تمام، در واقع به حمایت از مهاجران برخاسته بود زیرا اگر ایشان، چراغ سبز نشان نمی دادند، علما و طلّاب حوزه علمیه قم به مهاجران نمی پیوستند. لكن شخصاً اظهار بی طرفی می نمود و در جلسه های علمای مهاجر شركت نمی كرد و تمارض می نمود. چون نیازی به حضور خویش در جلسات مهاجران نمی دید بلكه، هوشمندی اقتضاء می نمود كه برای حفظ حوزه، در صورت شكست احتمالی نهضت، خود را از معركه دور نگه دارد و چنین نیز نمود. رضاشاه نیز، همین مقدار كه آیت الله حائری در جلسات شركت نكرده، مایه خشنودی خویش قرار داد و بعدها كه همه حوزه های علمیه مهمّ ایران، مانند حوزه های علمیه مشهد، اصفهان، تبریز، تهران و دیگر شهرها را نابود كرد، به آن شدّت متعرّض حوزه علمیه قم نشد.(25)



آری، استقلال فكری آیت الله حائری و برخورد منطقی و عقلایی ایشان با این قضیه، موجب شد كه دستگاه حاكمه آن زمان، بهانه ای برای اضمحلال حوزه علمیه قم و ریشه كن كردن این شجره طیّبه الهی، نداشته باشد. متانت و وقار حاج شیخ، رضاخان چموش را هم رام كرده بود و از سفّاكی او كاسته بود.



6- عدم دخالت آیت الله حائری در جریان تبعید آیت الله مدرّس



شامگاه 16 مهر 1307 ه .ش دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملّی، مأموران رضاخان، به منزل آیت الله مدرّس هجوم بردند و با ضرب و جرح ایشان و فرزندانش، او را شبانه از تهران خارج كردند و به طرف مشهد بردند. ابتدا ایشان را چند روزی در یكی از دهات مشهد زندانی كردند و سپس ایشان را از آنجا به خواف منتقل كردند و در وسط پادگان نظامی این شهر سكونت دادند.(26)



در دوران تبعید آیت الله مدرّس خویشاوندان وی تلاش كردند تا با استفاده از نفوذ روحانیّت، در خلاصی و یا تسهیل زندگی وی اقدامی به عمل آورند. محمّدحسین مدرّس، خواهرزاده آیت الله مدرّس كه در جرگه طلّاب علوم دینی بود، مكرّراً از علمای مشهد همچون آیت الله آقازاده و آیت الله شیخ مرتضی آشتیانی تقاضای اقدام در استخلاص آیت الله مدرّس كرد، ولی نتیجه ای به دست نیامد. از مستوفی الممالك هم كمك خواسته شد كه او گفت: «شاه در دو صورت ممكن است، مدرّس را آزاد كند: یا بقدری قدرتش زیاد شود كه از مخالفت امثال مدرّس باك نداشته باشد و یا آن قدر ضعیف شود كه محتاج مدرّس گردد و فعلاً هیچكدام از این دو حالت وجود ندارد» از آیت الله حائری هم در این زمینه استمداد شد كه ایشان دخالتی نكردند.(27)



به نظر می رسد كه عدم دخالت آیت الله حائری در این قضیّهبه این خاطر بود كه ایشان یقین داشتند كه وساطت و میانجی گریوی، تأثیری در تصمیم رضاخان نخواهد گذاشت زیرا همانطوركه مستوفی الممالك هم اشاره كرده رضاخان از مدرّس می ترسیده است و در نتیجه به هیچ وجه حاضر نبود كه مدرّس در تهران آزادانه زندگی كند و به این جهت او را به منطقه دور دستی مثل خواف تبعید كرد. آیت الله حائری همیشه به داد مظلومان می رسید هم چنان كهبا وساطت او شیخ محمدتقی بافقی از زندان آزاد شد ولی مدرّسبیشتر از آیت الله بافقی برای رضاخان خطر داشت، به همین جهت اگر همه علما هم وساطت می كردند،رضاشاه آیت الله مدرّس را آزاد نمی كرد. از طرف دیگر آیت الله حائری به صورت اعتراض و قهرآمیز هم صلاح نمی دانست كه با رضاخان رو در رو شود زیرا حفظ حوزه علمیه قم، برای او اصل بود و بقیّه امور به اندازه حفظ این حوزه برای او اهمیّت نداشت لذا ایشان از حوزه علمیه قم به عنوان مركزی برای مبارزه عمیق فرهنگی با رضاخان استفاده می كرد. كار فرهنگی آیت الله حائری به كار فرهنگی دوران امام صادق و امام باقرعلیهما السلام شباهت زیادی داشت، این دو امام بزرگوار تمام همّت خود را برای تشكیل حوزه درسی و تربیت شاگرد صرف كردند. گویا آیت الله حائری نیز از این دو امام بزرگوار الهام گرفته بود كه تكلیف او این است كه مجتهد و عالم پرورش دهد و او به نیاز زمانه پاسخ مناسب داد و رسالت تاریخی خود را به خوبی ایفا كرد.



7- عكس العمل حاج شیخ در قبال مسأله تغییر لباس روحانیّون و گرفتن امتحان از طلاب



مجلس فرمایشی رضاخان در ششم دی ماه 1307 ه .ش، قانون متّحدالشكل ساختن البسه را تصویب كرد و این قانون در 1308 ه .ش به اجراء گذاشته شد و بنا به ماده 6 قانون مصوّب 15 اسفند 1307 ه .ش طلّابی، مجاز به استفاده از لباس روحانیّون بودند كه، در امتحاناتی كه از طرف وزارت معارف برگزار می گردید، موفّق به اخذ تصدیق طلبگی شوند و گرنه می بایست به لباس متّحدالشكل در بیایند.



اجرای قانون امتحان گرفتن از طلّاب و صدور مجوّز عمّامه برای روحانیّون، مشكلات زیادی را برای روحانیّت ایجاد كرد، زیرا این جوازها مدّتشان محدود بود، در نتیجه در آغاز هر سال روحانیون مجبور بودند كه تلاش هایی برای تأیید مدارك و تجدید جواز خویش به عمل آورند و هر روز نیز به بهانه ای جدید، جوازها را جمع می كردند و البتّه تجدید مهلت این جوازها نیز گرفتاریها و رفت و آمدهای زیاد به وزارت معارف را می طلبید؛ در نهایت یك روحانی، مجبور به تحمّل اهانت های زیاد برای تجدید جواز لباس خود بود.



بنا به سندی، امتحاناتی كه از سوی وزرات معارف جهت طلّاب قم برگزار می شد، به دستور آیت الله حائری تعطیل شد و رئیس وزارت معارف و شهربانی مجبور شدند كه پیش آیت الله حائری بروند و علّت موقوف داشتن امتحانات طلّاب را كه از طرف وزارت معارف برگزار می گردید، بپرسند. آیت الله حائری صراحتاً به آنها گفت كه وزارت معارف به هیچ وجه حقِّ دخالت در وظایف او را ندارد و اگر لازم بداند، خود به طلّاب برنامه می دهد و از آنها امتحان می گیرد و حتّی زمانی كه رئیس وزارت معارف، نظر آیت الله حائری را در مورد اصلاح امتحانات، جویا شد، ایشان مجدّداً بر عدم مداخله وزارت معارف در امور طلّاب تأكید كرد.



سرانجام پس از مذاكره های متعدد و تأمین نظرات آیت الله حائری، او با برگزاری امتحانات موافقت نمود.



حاج شیخ نسبت به برگزاری امتحانات نهایی طلّاب در تهران به وسیله وزارت معارف، اعتراض نمودند و در نتیجه ریاست وزراء مجبور شد كه به وزارت معارف دستور دهد كه امتحانات را در قم برگزار كنند. آیت الله حائری برای مقابله با معضل جواز عمّامه، شخصاً برای عدّه ای اجازه كتبی اجتهاد و رسیدگی به امور شرعی را صادر نمود و در پی این اقدام، فرماندار قم، از وزارت داخله كسب تكلیف كرد كه آیا برای كسانی كه حاج شیخ، اجازه اجتهاد و رسیدگی به امور شرعی را صادر كرده اند، جواز مخصوص وزارت معارف صادر نمایند یا خیر؟ جواب وزارت داخله و محمود جم، نشان دهنده این واقعیت است كه دولت مجبور به قبول و تمكین خواست حاج شیخ در صدور جوازها گردیده است. این شیوه برخورد باعث گردید كه بعضی از نقشه ها و طرحهای رضاخان، با تمام كوششهایی كه در جهت محدود نمودن روحانیّت از طریق گرفتن امتحان و صدور جواز عمّامه می كرد با مشكل مواجه شود.



حاج شیخ تلاش زیادی نمود تا برای طلّابی كه امتحان داده و استحقاق گرفتن جواز را داشته اند، هر چه سریعتر جواز صادر شود، امّا ظاهراً حكومت رضاخان در این زمینه كار شكنی كرده و طلّابی را كه استحقاق گرفتن جواز داشته اند، مدّتها معطّل می گذاشت. بنابراین آیت الله حائری نسبت به این مسأله به گونه ای واكنش نشان داد كه متصدّیان امور، مجبور به تسریع كار شدند.(28)



قضیه امتحان گرفتن از طلّاب و صدور جواز لباس به واسطه وزارت معارف، نشان گر این واقعیّت است كه استقلال حوزه علمیه قم كاملاً خدشه دار شده بود و آیت الله حائری با تمام همّتی كه به خرج می داد، نمی توانست، دست رضاخان را به طور كامل از سر روحانیّت و حوزه علمیه قم كوتاه كند؛ امّا با جدّیت و تلاش و دلسوزی ایشان حوزه علمیه قم، منحل نشد و مظلومانه تمام این فشارها را تحمل كرد. آیت الله حائری خون دلهای زیادی، بخاطر حفظ این حوزه، خوردند، عظمت حاج شیخ در این است كه، در مقابل این فشارها سنگر حوزه علمیه قم را خالی نگذاشتند و به روحانیّون و طلّاب و شاگردان و مریدانش روحیّه دادند و مثل شمع سوختند تا نور هدایت برای همیشه به خاموشی نگراید. او به اهمیّت كارش واقف بود و به همین دلیل عمر شریف خود را صرف علوم آل محمدصلی الله علیه وآله كرد و لحظه ای از هدایت مردم غافل نشد. مظلومیت او شبیه مظلومیت امام حسن مجتبی علیه السلام است كه در دوران اختناق معاویه زندگی می كرد و رضاخان نیز در دیكتاتوری كمتر از معاویه نبود.



8 - واكنش آیت الله حائری نسبت به طرح دولت در مسأله اوقاف



در اسفند ماه 1309 ه.ش رضاخان، سیّد مهدی فرّخ (معتصم السلطنه) را به حضور طلبید و به او دستور داد كه در عید نوروز به قم برود و با آیت الله حائری در مورد وجوه اوقاف صحبت كند كه آیا می شود از آن برای افتتاح مدارس جدید و تربیت آموزگار استفاده كرد یا نه؟



معتصم السلطنه در عید نوروز به حضور حاج شیخ رسید و جریان را با او در میان گذاشت. آیت الله حائری در مورد صرف وجوه مجهول المصرف، برای افتتاح مدارس جدید و تربیت آموزگار موافقت كردند و گفتند كه ایرادی ندارد، ولی درباره آن مقدار كه صاحب موقوفه صریحاً وصیّت كرده بود، اظهار كردند:



«آقای فرّخ! یكی مرده است و مقداری هم پول گذاشته است و وصیت كرده كه پس از مرگش مثلاً فلان قاری ماهیانه فلان مبلغ بگیرد و سر گورش قرآن بخواند، چطور می شود وصیّت او را نقض كرد؟ پول، مال او بوده و او می توانسته پس از مرگ خود تكلیف پولش را روشن كند و كرده و حالا دلیلی ندارد، ما از لحاظ شرع بر خلاف وصیّت یك مرده عمل بكنیم.»



سید مهدی فرّخ پس از مراجعت از قم به تهران، جریان را به عرض رضاخان رسانید و ایشان نیز از پی گیری این مسأله صرف نظر كرد.(29)



9- حساسیت حاج شیخ نسبت به جریان مهاجرت یهودیان به فلسطین و نگرانی ایشان از بابت سرنوشت مسلمانان



از سال 1312 ه .ش كه دولت انگلستان بر اساس تمهیداتاز پیش تعیین شده، اجازه عبور كلیمیان را از ایران به فلسطینصادر كرد، افزایش روزافزون خیل مهاجران به فلسطین، موج شكایت ها و اعتراض های مسلمانان را فزونی بخشید. در این زمان بعضی از علمای قم و در رأس آنان حاج شیخ به رضاخان تلگراف زدند و از دولت ایران كه در مورد مسأله فلسطین سكوت كامل اختیار كرده بود، خواستند كه به حمایت از مردم فلسطین برخاسته، اقداماتی به عمل آورد.



آیت الله سیّد محمّد بهبهانی هم تلگرافی در تأیید مطلب آیت الله حائری ارسال و از رضا شاه تقاضا كردند كه این تلگرافدر جراید منتشر شود امّا وی با انتشار این تلگراف در جرایدمخالفت كرد.(30)



در مورد توجّه آیت الله حائری به مسائل جهانی و سرنوشت مسلمانان سیّد محسن صدر (صدرالاشراف) خاطره جالبی را نقل می كند و می نویسد:



«....در اوایل سال 1307...در مراجعت از محلّات در قم به دیدن حاج شیخ عبدالكریم یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم كه مرد بزرگواری بود، رفتم. مرا در اطاق اندرونی خود پذیرفت و به خاطر دارم از اوضاع وقت به طوری گریه كرد كه مثل باران اشك می بارید و گفت: انگلیس ها حلقوم اسلام و مسلمین را گرفته اند و تا آن را خفه نكنند، دست بردار نیستند.»(31)



واكنش آیت الله حائری نسبت به جریان مهاجرت یهودیان به فلسطین و نیز نگرانی ایشان از سیاست های خصمانه انگلستان علیه جهان اسلام، نشان می دهد كه ایشان به مسائل سیاسی جهان اسلام و سرنوشت مسلمانان توجّه عمیقی دارند و انگلیس را امّ الفساد عصر می دانند و این حاكی از بینش عمیق سیاسی ایشان است.



10- عكس العمل آیت الله حائری در قبال مسأله كشف حجاب



در هفدهم دی ماه سال 1314ه.ش در دانشسرای مقدّماتی جشنی برپا شد و رضاشاه پهلوی حاضر گردید و زن و دخترانش بدون حجاب شركت كردند و سعی داشتند به موضوع، جنبه تبلیغاتی بدهند. وزراء و وكلاء هم زنان خود را بدون حجاب آورده بودند و مسأله كشف حجاب را با عنوان باز یافتن حقوق زنان همراه ساختند. گفته شد تا كنون نصف جمعیت كشور (زنان) به حساب نمی آمده اند. زیرا كه در پرده به سر می برده اند. شاه ایران به سخنرانی پرداخت و همه را به كشف حجاب تشویق كرد و بعد، جشنی هم در مجلس شورای ملّی بر قرار شد كه تمام نمایندگان مجلس با زنان خود در جشن نهضت زنان شركت كردند. تلگرافها مبادله شد و از آن به بعد معمول گردید كه جشنها برپا گردد و مزایای كشف حجاب بیان شود. چون این جشنها در توده مردم ایران اثر نداشت و كار به تهدید و ارعاب و حبس كشید، پاره كردن چادر و روسری زنان رواج یافت و مأموران شهربانی و آگاهی زشت ترین و پست ترین كارها را در این راه انجام دادند(32)



طبیعی است كه این مسأله، مورد مخالفت مردم مسلمان ایران و متدیّنین و بالاخص روحانیّت قرار گرفت و آیت الله حائری نیز در جواب دو تن از علما و جماعتی از نمایندگان تجّار و اصناف كه برای كسب تكلیف به محضر ایشان رفته بودند، بر آشفته شدند و با حالت اضطراب و تشدید فرمودند:«البتّه تا پای جان باید ایستاد و من هم می ایستم [و اشاره به رگهای گلوی خود نمودند و ]فرمودند: ناموس است، حجاب است، ضروری دین و قرآن است.» (33)



آیت الله حائری در مورخه 11 تیر سال 1314 ه.ش (قبل از رسمیّت یافتن كشف حجاب) تلگرافی به رضاخان ارسال كرد:



«حضور مبارك اعلیحضرت شاهنشاهی خَلَّد الله ملكه، بعد از تقدیم ادعیه خالصانه، مشهود خاطر همایونی بوده كه احقر همیشه تعالی و ترقی دولت علّیّه را منظور داشته و اهمّ مقاصد می دانسته، فعلاً هم به همین منظور نظر عرضه می دارد اوضاع حاضره كه بر خلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری علیه السلام است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است، البتّه بر ذات ملوكانه كه امروزه حامی و عهده دار نوامیس اسلامیه هستید، حتم و لازم است كه جلوگیری فرمائید، عموم اهالی ایران بلكه مسلمین دنیا را قرین تشكر فرموده، امید است رفع اضطراب این ضعیف و عموم ملّت شیعه بشود.



الاحقر عبدالكریم حائری».



در روز 12 تیر 1314 ه .ش جوابیّه ای به آیت الله حائری مخابره گردید كه این جوابیّه نه به دست شاه، بلكه به وسیله رئیس الورزاء ارسال شد. این جوابیّه، محكم و تهدیدآمیز بود كه در این تلگراف نه تنها اوضاع موجود را مخالف شرع ندانسته، بلكه كسانی را كه چنین فكری كنند، مستحق تعقیب و عقوبت قانونی دانسته است. بدین گونه حاج شیخ مورد تهدید و اهانت جدّی قرار گرفت.(34)



بنا به گفته بعضی از علماء، رضاخان شخصاً به قم آمده و به منزل آیت الله حائری رفت و گفت:



«رفتارتان را عوض كنید و گرنه حوزه قم را با خاك یكسان می كنم. كشور مجاور ما[تركیه]كشف حجاب كرده و به اروپا ملحق شده است ؛ ما نیز باید این كار را بكنیم و این تصمیم هرگز لغو نمی شود.»(35)



آیت الله اراكی نقل كرده است كه رضاخان در جواب تلگراف آیت الله حائری جواب فرستاد كه «حجت الاسلام حاج شیخ عبدالكریم یزدی، این حرف از اراجیف است و كسانی كه شما را تحریك كرده اند، را تعقیبشان می كنیم.» آن وقت آقا شیخ حسین قمی و حاج شیخ علی اصغر سلامت را به بهانه این كه این ها آیت الله حائری را تحریك كرده اند تا مدّتی به كاشان تبعید كرد.(36)



آیت الله حائری در جواب یكی از تجّار تهرانی كه به صورت اعتراض آمیز گفت: چرا شما اقدام نمی كنید. چرا مبارزه نمی كنید؟ فرموده بود:



«كسی می خواهد قیام كند، باید طرفدار داشته باشد. باید همه قیام كنند و از خود گذشتگی داشته باشند. من با نماینده مجلس یا وزیری كه حاضر نیست از ماهی دویست تومان بگذرد، با تاجری كه حاضر نیست از منافع خودش دست بكشد، چه كار می توانم بكنم.»(37)



درتحلیل موضع گیری آیت الله حائری در قضیه كشف حجاب باید متذكّر شد كه ایشان تا آنجا كه توانستند اقدام كردند اوّلاً این كه فرمودند: تا پای جان باید ایستاد و ثانیاً به رضاخان تلگراف ارسال كردند و نارضایتی خود را به او رساندند و وقتی كه جواب تندی از طرف رضاخان دریافت كرد، تكلیف خود را تمام شده یافت، زیرا اگر باز هم مخالفت می كرد و با رضاخان به مبارزه بر می خاست، قطعاً با واكنش شدید رضاخان مواجه می شد و حوزه علمیّه قم هم، نابود می گردید. حاج شیخ متوجّه این قضیّه بود كه خواصّ و عوامّ، آماده جانفشانی نیستند، بنابراین بدون پشتوانه مردمی هم نمی توانست به مخالفت خود ادامه دهد.





1) عبدالهادي حائري، تشيّع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1364، ص 179.

2) عمادالدين فياضي، پيشين، صص 78و 79.

3) همان، ص 80.

4) همان، صص 80 و 81 .

5) همان، ص 81.

6) حسن اعظام قدسي (اعظام الوزاره)، خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صدساله، ج دوم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات ابوريحان، 1349، صص 204 و 205.

7) براي اطلاع بيشتر از موضع گيري ها و خدمات اجتماعي آيت الله حائري به فصل سوم مراجعه شود.

8) ابوالفضل شكوري، پيشين، ص 118.

9) حاج آقابزرگ تهراني، طبقات اعلام الشيعه، القسم الثالث من الجزء الاول و هونقباء البشر في القرن الرابع عشر، پيشين، ص 1160 .

10) محمّد شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 1، پيشين، ص 217.

11) عمادالدين فيّاضي، پيشين، ص 82.

12) علي دواني، نهضت روحانيون ايران، ج دوم، چاپ اوّل، تهران، بنياد فرهنگي امام رضاعليه السلام، ص 149.

13) عبدالهادي حائري، پيشين، صص 188 و 189.

14) حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 4، چاپ اوّل، تهران، نشر «ناشر»، 1361، صص 282 و 283.

15) رئيس نظميه به خاطر فرار سيّد ناظم واعظ مغضوب رضاخان واقع شد.

16) همان، صص 286 و 287.

17) همان، ص 287.

18) همان، ص 283.

19) ابوالفضل شكوري، پيشين، ص 146.

20) همان، ص 119.

21) همان، صص 119و 120.

22) آيت الله سيّدحسين بدلا، پيشين، پاورقي ص 111.

23) عمادالدين فياضي، پيشين، صص 87،88 و 89.

24) ابوالفضل شكوري، پيشين، ص 120.

25) همان، صص 122 و 123.

26) مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، شهيد آيت الله سيّد حسن مدرّس به روايت اسناد، «زنده تاريخ»، چاپ اوّل، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1378، ص 26.

27) حميد بصيرت منش، پيشين، ص 33، به نقل از «مدرّس»، ج 1، ص 115.

28) عمادالدين فياضي، پيشين، صص 94، 95و 96.

29) سيّدمهدي فرّخ (معتصم السلطنه)، خاطرات سياسي فرّخ، باهتمام و تحرير پرويز لوشايي، ج اوّل، چاپ اوّل، تهران، انتشارات اميركبير، 1347، صص 290 و 291.

30) عماد الدين فياض، پيشين، ص 99.

31) سيّدمحسن صدر (صدرالاشراف)، پيشين، ص 293.

32) دكتر سيّد جلال الدين مدني، پيشين، ص 120.

33) محمدرازي، آثار الحجّة، پيشين، ص 50 .

34) عمادالدين فيّاضي، پيشين، صص 100 و 101.

35) مجلّه ياد، پيشين، شماره 14، سال چهارم، بهار 1368، ص 106. اين مطلب را آيت الله شيخ حيدرعلي محقق به نقل از شاهد عيني اين جريان شيخ محمدحسين فاضل اصفهاني نقل كرده اند.

36) همان، سال اوّل، شماره 4، پاييز 1365، ص 28.

37) همان ص 47، به نقل از حجةالاسلام شيخ محمدصادق تهراني.